من چه می دانستم...

من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز ،
چهار فصلش همه آراستگی هست .
من چه می دانستم ،
هیبت باد زمستانی هست .
من چه می دانستم،
سبزه می پژمرد از بی آبی،
سبزه یخ می زند از سردی دی .
من چه می دانستم،
دل هر کس دل نیست،
قلب ها ، ز آهن و سنگ،
قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند.
(حمید مصدق)

نظرات 2 + ارسال نظر
امیرحسین چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ http://sibekal.blogsky.com

وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

از دیدن ویلاگت لذت بردم

آزاد پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ق.ظ http://blog.cheshmehregi.com

سلام دوست گرامی ، با یک مطلب جدید پیرامون سالگرد استقلال افغانستان بروز هستم . اگر فرصت داشتید خوشحال می شوم یک سری بزنید . موفق و پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد