من به دنبال اتاقی خالی،
روزها میگردم تا از اینجا بروم،
من به دنبال اتاقی خالی
کز دل پنجرهاش عطر گلبوتهی شبنمزدهای میگذرد
کز دل پنجرهاش
ناله و سوز نیِ غمزدهای میگذرد
روزهاست میگردم تا از اینجا بروم
من به دنبال گلیمی ساده
سقفی از چوب و حصیر
سردری افتاده
من به دنبال هوای خنکِ ازادی
و دری پنجرهای باز به یک آبادی
روزهاست میگردم تا از اینجا بروم
من به دنبال هوایی نه چنین آلوده
روزگاری نه چنین افسرده
روزهایی نه چنین پژمرده
روزها میگردم تا از اینجا بروم
من به دنبال اتاقی خالی
روزها میگردم
که از سر کوچهی آن
جوی آبی، چشمهای میگذرد
که مرا عصر به عصر
به تماشا ببرد
کاش که پیرزنی
صاحب یک بز پیر
با دو تا مرغ و خروس
و سگی بازیگوش
کاش همسایهی دیوار به دیوار اتاقم باشد
کاش که توی حیاطش
باشد دو سه تایی از درختان بلند
چندتایی نارنج و
چناری که کلاغی هر روز به سراغش برود
و من هر روز به عشق گل روشان بروم
پنجره را باز کنم ....
با سلام
کاش تو بیت ششمی از پایین میشد یه عبارت دیگه به کار برد مثل: کاش در باغچه اش یا کاش حیاطی باشد
آخه وقتی داشتم شعرو میخوندم و میومدم پایین اینجاش یهو یه جوری شد!!
ولی قشنگ بود و حرف دل بود.
سلام دوست گلم...
از این شعرتون خیلی خوشم اومد هم زیباست هم با معنی ممنون که نوشتین خیلی خیلی به دلم نشست آخه منم خیلی وقته دوست دارم از اینجا برم... دعام کن
من به دنبال هوایی نه چنین آلوده
روزگاری نه چنین افسرده
روزهایی نه چنین پژمرده
روزها میگردم تا از اینجا بروم
عاشق این شعرم