ساری در زمستان بر سپیداری بلند
سر دهد گر نغمه آزاده گی
جویباران، چشمه ساران، جاودان
واژه ی آزاده گی معنا کنند
همزمان با همدلیِ قطره ها
جان بگیرد قطره بی جان و سرد
از کنار تخته سنگِ سنگدل
آبشار خشم را بر پا کنند
از فراز کوههای بی شمار
وز نشیب دره های مرگبار
رودها با التهاب و تاب و تب
صخره ای دربند را رسوا کنند
رود اگر ماند کناری در سکوت
می شود مرداب آبی در رکود
رودها با بی قراری جاریند
تا زمین مرده را احیا کنند
رودها با دشت چون آئینه اند
با صفا و صادق و بی کینه اند
چون بروبند از سر کوهها غبار
سبزپوشان دامن صحرا کنند
از زبان رودها همچون سرود
قطره ها گویند با ما در نهان
قطره ها گر جمع گردند بی گمان
می توانند کار یک دریا کنند
گر خورشید باشد در قلب قطره ها
مقصد می شود صدره المنتهی
گاهی قطره هایی کم شمار
اقیانوسی از عشق و وفا بر پا کنند
!!!. گاهی از کنار ساده هایی به سادگی می گذریم و نمی فهمیم که شاید بزرگترین معلمان اخلاق زندگیمان باشند... شاید نشانه ای باشند برای یافتن راهی، سطری، نشانی...
سلام من شما رو با کمال میل لینک کردم