من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز ،
چهار فصلش همه آراستگی هست .
من چه می دانستم ،
هیبت باد زمستانی هست .
من چه می دانستم ،
سبزه می پژمرد از بی آبی ،
سبزه یخ می زند از سردی دی .
من چه می دانستم ،
دل هر کس دل نیست ،
قلب ها ، ز آهن و سنگ،
قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند .
(حمید مصدق)
شعری زیبا از فریدون مشیری:
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من، من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید، من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید، من خودم بودم هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود، من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید، من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید، آرزویم این بود دور اما چه قشنگ که روم تا در دروازه نور تا شوم چیره به شفافی صبح، به خودم می گفتم تا دم پنجره ها راهی نیست، من نمی دانستم که چه جرمی دارد دستهایی که تهیست و چرا بوی تعفن دارد، گل پیری که به گلخانه نرست، روزگاریست غریب، تازگی می گویند که چه عیبی دارد که سگی چاق رود لای برنج، من چه خوش بین بودم، همه اش رویا بود و خدا می داند سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود...
وارش...
به یاد سردار بی بدیل خیبر؛ او که چون حسین وارد شد و چون حسین به شهادت رسید...
در دوازدهم فروردین سال 1334، در شهرضای اصفهان فرزندی دیده به جهان گشود که مایه افتخار و سربلندی دیار خود شد.
آزادگی، حریت، شهامت، شجاعت، تسلیم، رضا، ادب و معصومیت تحفههایی بود که خداوند به یاری خلوص پدر و مادر به فرزند آنها عطا کرد. مادرش میگوید که ابراهیم در پنج سالگی به نماز ایستاد و به مسجد رفت و پدرش به یاد میآورد وقتی به سن ده سالگی رسید، سوره مبارکه یس و تعدادی از سورههای قرآن را فراگرفته بود.
ابراهیم از همان سنین کودکی و هنگام فراغت از تحصیل، به ویژه در تعطیلات تابستان، با کار و تلاش فراوان مخارج تحصیل خود را به دست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود نیز کمک میکرد. او با شور و نشاط و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دو چندان میبخشید.
پس از پایان دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد مقطع دبیرستان شد. او در دوران تحصیلات متوسطه اشتیاق فراوانی به رشته داروسازی نشان میداد. هرچند وضع مالی پدرش در آن حد نبود که بتواند برای فرزند علاقهمندش بعضی لوازم پزشکی را تهیه کند، با این حال از آنچه برایش مقدور بود، دریغ نمیکرد. خود ابراهیم نیز با مبلغ اندکی که از کار در مزرعه یا جای دیگر به دست میآورد، توانسته بود بخشی از امکانات مورد نیازش را فراهم کند.
در سال 1352 دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت کرد. عدم موفقیت ابراهیم در ورود به دانشگاه نتوانست خللی در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از پذیرش در امتحانات ورودی «دانشسرای تربیت معلم اصفهان» برای تحصیل رهسپار این شهر شد.
دو سال بعد، با پایان تحصیل، به خدمت سربازی رفت؛ اگر چه راضی نبود زیر پرچم رژیمی که مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهای خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترین دوران جوانی او همان دوران سربازی بود. در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتابهایی که از نظر ساواک و دولت آن روز ممنوعه به شمار میآمد، دست یابد. مطالعه آن کتابها که به طور مخفیانه و توسط برخی از دوستان برایش فراهم میشد، تأثیری عمیق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنایی اندیشهاش کمک شایانی کرد.
فلسفه وجودی خدا در علم کامپیوتر
The philosophy of God's existence in computer science
اگر برنامه نویس باشید، حتما با تعاریف شی گرایی آشنایی دارید. ما در شی گرایی، سعی می کنیم هر هویت "فیزیکی" یا "معنوی" را در یک " تعریف" خلاصه و به صورت یک " کلاس " آن را پیاده سازی کنیم. به عنوان مثال، هویت "دست" می تواند به تنهایی یک کلاس و هویت "انسان" نیز کلاسی دیگر باشد....
اولین نخ موی سفید من هدیه ی عمر به من در عوض ارزانی داشتن جوانی است.
تازه می فهمم که عمری بر من گذشت و من ندانستم.
امروز را گذراندم در آرزوی فردایی بهتر
امروز هم دیروز شد و
فردایی بهتر نیامد...
" آه که چه زود دیر می شود "
مهتاب
امید تنها واژه ایست که هیچ گاه کهنه نمی شود...
یه بذر بودم توی یک عالمه دانه که قرار بود پاشیده بشه و بعد رشد کنه و درو بشه؛ کشاورز بی مهابا می پاشید و من سرمست به هوا پرتاب شدم، سرخوش به زمین افتادم و به امید بارانی تا بر من بستری بیاراید برای رُستَنَم؛ باران بارید اما ناگه بران سیل شد و مرا با خود برد، برد به اعماق خاک...
مقدمه
در طول تاریخ بشری هیچ شخصیتی همچون پیامبر گرامی اسلام (ص) مورد توجه اندیشمندان و متفکران نبوده است و درباره هیچ انسانی مانند او کتب به رشته تحریر در نیامده بی شک وجود مبارک او که اشرف انبیاء و اشرف مخلوقات است چون نگینی درخشان بر تارک عالم وجود نور افشانی می کند
او که به عقیده دوست و دشمن معلم بزرگ هدایت و معنویت است با اخلاقی نیکو که قرآن از آن تعبیر به خلق عظیم دارد آن چنان سایه مهر و محبتش را بر سر همگان گسترده که نه تنها یارانش شیفته و شیدای اویند که دشمنانش نیز در برابر لطف و رحمت او شرمگین و سر افکنده اند
قرآن شریف او را الگو اسوه تمام آدمیان در همه زمان ها و مکان ها می داند و همگان را به تاسی و پیروی از او فرا می خواند
و هزاران افسوس که پس از قرن ها هنوز حقیقت عظمای محمدی (ص) ناشناخته مانده ، با این وصف همان مقدار اندکی که از سراسر عشق و محبت او به یادگار مانده دلهای مشتاق را به سوی چشمه سار زلال معنویت می کشاند
زندگی پیامبر اکرم (ص) را از جهات مختلفی می توان مورد بررسی قرار داد و شما خواننده عزیز درباره آن وجود مقدس بسیار شنیده و شاید خوانده اید در این ویژه نامه مختصر سعی بر آن است که به بعد رفتاری و اخلاقی نبی اکرم (ص) بیشتر پرداخته شود زیرا اخلاق و معنویت گمشده بزرگ انسان عصر مدرنیسم است. امید آنکه دلهایمان با عشق محمدی با یکدیگر انس و الفت گیرد و پرده های حجاب و تیرگی از زندگیمان زدوده گردد
نگاهی کوتاه به زندگی حضرت محمد ص
نام : محمد ، احمد ، محمود
مقام : خاتم الانبیاء
لقب : مصطفی ، حبیب الله و رسول الله . حضرت محمد دارای 103 لقب است
کینه : ابوالقاسم و ابو ابراهیم . حضرت محمد دارای 9 کینه است
نام پدر : عبدالله
نام مادر: آمنه
تاریخ تولد : 17 ربیع الاول عام الفیل
محل تولد : مکه
ساعت تولد : طلوع فجر
ادامه مطلب ...* به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجاند.
* وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.
* این سه میم را از همواره دنبال کن:
داستان مداد
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که ژرالدین نام دارد استعداد بازیگری را از پدرش به ارث برده و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت وافتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند چند سال پیش وقتی ژرالدین تازه میخواست وارد عالم هنر شود، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شورانگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند.دراینکه آیا واقعا" چنین نامه ای نوشته شده یا نه بحثهای زیادی است ولی در اینکه این نامه به زیباترین شکلی مفاهیم ساده ای که اکثرآدمها فراموش کرداه اند رابیان میکند شکی نیست.به امید اینکه به اندازه چند دقیقه برای درک مفاهیمی وقت بگذاریم که میتونه توی چندین هزار دقیقه ای که از عمرمون باقی مونده بینش روشنتری از خودمون وزندگیمون بهمون بده.
ژرالدین دخترم:
بدان
تو آغاز منی
من از نسل روزهای انتظارم
و تو از نسل قدمت صبر
باکی نیست مرا تا آمدنت می مانم
وقتی تو آمدی من از نسل آب می شوم
و تو از نسل احساس های خوشایند...
من اینجا بس دلم تنگ است !
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
بسان رَهنوردانی که در افسانهها گویند
گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست،
نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر
حدیثی کَش نمیخوانی بر آن دیگر
نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
مهدی اخوان ثالث
وارش...