می گفت:
روزی سفر آغاز کردم ...
به امید هجرت از فصل بی عشقی و رسیدن به شهر عشق... عشقی فراتر از مرزها و اندیشه ها...
روزی دیگر به شهر ناامیدی رسیدم و تصمیم گرفتم برای همیشه نشان از میان آدمیانی که بی مهابا واژه ی مقدس "عشق" را به هر خواستنی می آلایند، برگیرم...
پس بی نشان سفر از پی گرفتم...
و من مدتهاست مسافر غریب جاده های دلتنگی این سفرم...
خوش بحال کبوترهایی که می دانند به کجا در پروازند...
خوش بحال ماهیانی که می دانند مسیر رود به دریاست...
خوش بحال مسافرانی که می دانند همراه کدام قافله ره می پویند...
خوش بحال روزهایی که می دانند در کدام تقویم و تاریخ در گذرند...
و
خوش بحال همه لحظه هایی که در آنها دلم بیقرار بودنم می شود....
مبادا آسمان بی بال و بی پر...
مبادا در زمین دیوار بی در...
مبادا هیچ سقفی بی پرستو....
مبادا هیچ بامی بی کبوتر...
(قیصر امین پور)
سنجاقک کوچکی
بود
هدیه ای بی
سبب
شبنمکی بر
لبان عاشقت
وقتی که زیر
باران غریبه ای را می خواندی
و من آن سوتر
ترا دعا می کردم
ادامه مطلب ...
من گمان می
کردم
دوستی همچون سروی سرسبز ،
چهار فصلش همه آراستگی هست .
من چه می دانستم ،
هیبت باد زمستانی هست .
من چه می دانستم،
سبزه می پژمرد از بی آبی،
سبزه یخ می زند از سردی دی .
من چه می دانستم،
دل هر کس دل نیست،
قلب ها ، ز آهن و سنگ،
قلب ها ، بی خبر از عاطفه اند.
(حمید مصدق)
لحظه ای آمد و ماند
لحظه ای ماند و نرفت
لحظه ای بود که باید می رفت
برده طومار رسالت از یاد...
و زمان منتظر است...
ادامه مطلب ...
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
امام علی (ع):
ای مالک!
اگر شب هنگام
کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به آن
چشم نگاهش مکن، شاید
سحر توبه کرده باشد و تو ندانی...
می گفت:
وقتی قرار است مرگ گردن بندی زیبا بر گردن دختر زندگی باشد ، در بر گرفتن آن هم مثل نوشیدن شیر از سینه ی مادر است ؛ همان قدر گرم ، همان قدر گشوده به دنیایی دیگر ، پر از شگفتی موعود…
می گفت:
وارونه چه معنا دارد؟ خواهر کوچکم این را پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت: روی دیوار و درختان دیدم باز هم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد آنقدر خنده بَرَم داشت که طفلک ترسید ، بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی? وارونه چه معنا دارد؟
شما که اجابت بارانی دستهاتان تا آسمان می رود،
اگر یادتان بود و باران گرفت، به حال بیابان دعا کنید...
من که دلم امروز نگرفته
دستها بالا بود هر کس سهم خودش را می طلبید
سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود
ولی نوبت من که رسید
سهم من یخ زده بود
سهم من چیست مگر
یک پاسخ
پاسخ یک حسرت
سهم من کوچک بود قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتی تا ته دلتنگی ها
شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند...
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی بساط عشق خودش جور می شود
گاهی به صد مقدمه ناجور می شود ...
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID: “ WHY DON`T YOU TAKE AN UMBRELLA WHIT YOU?”.
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:” WHY DIDN`T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”.
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID:” ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد.
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت:
“STUPID RAIN”
بارانِ احمق
THAT`S MOM!!!
این است معنی مادر!!!
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد...(ح. پناهی)