-
عاشقی...
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 01:20
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 در دیاری که خالی از عشاق بود، مردی از تبار کسا آمد که شهر را دیوانه کرد... زمین را دیوانه کرد... زمان را دیوانه کرد... او که آمد عاشقی معنا شد و بعد از آن او شد...
-
فتح خون (۱۰)
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 00:28
فصل دهم: تماشاگه راز راوی حسین دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود... و اینجا سدره المنتهی است. نه... که او سدره المنتهی را آنگاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره المنتهی همسفر معراج انسان است. او آنگاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته...
-
سقای کربلا
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 23:26
ستاره بر نگاهش رشک می برد فرات، امواج خون و اشک می برد و خورشید از عطش می سوخت آن روز که مردی روی دوشش مشک می برد امینی
-
فتح خون (۹)
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 00:34
فصل نهم: سیاره رنج راوی روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟... دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چه بسیارند اهل...
-
حسین
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 23:23
حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده لوح سیئات است حسین ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا جایی که سفینة النجاة است حسین
-
فتح خون (۸)
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 01:35
فصل هشتم: غربال دهر گفته اند آنگاه که حُر بن یزید ریاحی از لشکریان عمرسعد کناره می گرفت تا به سپاه حق الحاق یابد، « مهاجر بن اوس» به او گفت : « چه می کنی؟ مگر می خواهی حمله کنی؟ »... و حُر پاسخی نگفت، اما لرزشی سخت سراپایش را گرفت. مهاجر حیرت زده پرسید : «والله در هیچ جنگی تو را اینچنین ندیده بودم و اگر از من می...
-
فتح خون (۷)
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 01:32
فصل هفتم: فصل تمییز خبیث از طیب (اتمام حجت) فجر صادق دمید و مؤذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد: سبوح قدوس رب الملائکه و الروح. امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا کردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست. میان ظاهر و باطن، وادی حیرتی است که عقل در آن سرگردان است. درمیان لشکر عمرسعد نیز بسیارند...
-
فتح خون (۶)
جمعه 19 آذرماه سال 1389 16:47
فصل ششم: ناشئه الیل راوی ... غروب تاسوعا نزدیک است و امام بر مدخل سراپرده راز، تکیه بر شمشیر زده و در ملکوت می نگرد. عمرسعد فرمان داده است: «یاخیل الله بر مرکب ها سوار شوید؛ بشارت باد شما را به بهشت!...» و آن گمگشتگان برهوت وهم، سپاه شیطان، بر اسب ها نشسته اند تا به اردوی آل الله حمله برند، و هیاهوی آنان بادیه را...
-
از چه باید نوشت...
جمعه 19 آذرماه سال 1389 00:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA «إنّ لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد أبداً » چه بسیار روزها و شب هایی که طفل گریز پای دل من، شیرین ترین لحظه های زندگیش را با یاد و نام تو آذین بسته است... و داستان کربلایت، چه شوری ریخته در دل افسون شده من... هر چه اخلاص در ایمانت و نور عشق خدا در چشمانت، بر باورم...
-
فتح خون (۵)
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 17:24
فصل پنجم: کربلا امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند: «اما بعد... می بینید که کار دنیا به کجا کشیده است! جهان تغییر یافته، منکَر روی کرده است و معروف چهره پوشانده و از آن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی کم مایه باقی نمانده است.» «زنهار! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد تا...
-
فتح خون (۴)
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 17:10
فصل چهارم: قافله عشق در سفر تاریخ قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. ... و تو، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون، در این دوران...
-
فتح خون (۳)
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 18:51
فصل سوم: مناظره عقل و عشق راوی آماده باشید که وقت رفتن است عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. در روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویه، امام حسین آگاه شد که عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مکه وارد شده است تا او را مخفیانه...
-
فتح خون (۲)
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 18:41
فصل دوم: کوفه ای تشنگان کوثر ولایت! بیایید... من سرچشمه را یافته ام. وا اسفا! باطن قبله را رها کرده اید و بر گرد دیوارهایی سنگی می چرخید؟ بیایید... باطن قبله اینجاست. به خدا، اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته، می دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجرالاسود را می دیدی که با او بیعت می کند. مگر نه اینکه انسان...
-
فتح خون (۱)
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 21:05
فصل اول: آغاز هجرت عظیم راوی در سنه چهل و نهم هجرت، هنگام شهادت امام حسن مجتبی، دیگر رویای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا، یعنی کرسی خلافت انسان کامل، اریکه ای بود که بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند. روز بعثت به شام هزار ماهه سلطنت بنی امیه پایان می گرفت و غشوه تاریک شب، پهنه ای بود...
-
غصه می خورم...
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 21:03
چقدر غصه می خورم وقتی سالگرد سفری می شود که مبدأ مکه و مقصد کربلاست... چقدر غصه می خورم برای خیمه های آتش گرفته... چقدر غصه می خورم برای خنجر روی حنجری سرخ... چقدر غصه می خورم برای کوفیانی که فروختند حق را به زر و تزویر... چقدر غصه می خورم برای نماز غریبانه ظهر عاشورا... چقدر غصه می خورم برای زخم زیر زنجیر اسارت... و...
-
عقل و دل
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 18:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA روز قیامت بود. همه ی فرشتگان در بارگاه خدای بزرگ حاضر شده بودند. روزی پر ابهت، صفوف فرشتگان، دفتر اعمال و درجه ی بزرگان! هرکس به پیش می آید ودر حضور عدل الهی، ارزش و قدر خود را می نمایاند... و به فراخور شأن و ارزش خود درجایی نزدیک یا دور مستقر می شد... همه ی اشیاء، نباتات،...
-
تیک تاک دلگیر
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 00:15
کسی درد خندیدنم را نفهمید و ناگاه باریدنم را نفهمید ز سر شاخه های شکایت کسی هم به دست خودم چیدنم را نفهمید باز تیک تاک ساعت فرا رسیدن شب را ندا می دهد و من مضطرب از خواب... انگار خواب مرا خسته تر می کند، به جای اینکه خستگی تن و روحم را بگیرد وسیله ی آزار و سوهان جانم شده است. می گریزم، آرام و بی صدا در نور ضعیف مهتاب...
-
در دل یک ابر...
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 00:17
همه خوب می دانند در دل یک کوه، لغزشی مثل تپش های زمین پیداست و تو خوب می دانی در دل یک ابر قطره هایی از بغض قطره هایی از صبر قطره هایی از درد قطره هایی از غم، غمی از دل تاریخ بشر قطره هایی که فقط دلتنگی است شوق باز آمدن سوی زمین را دارند چه کسی می داند در میان اندوه در میان دل من چه هیاهویی بر پاست خوش بحال آنکه جایی...
-
بسیج
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 00:20
فصل پاییز که از راه می رسد علاوه بر اشتیاق روزهای نخست تحصیل، خاطرات زیادی برای نسل قبل از انقلاب زنده می شود؛ یادآوری رشادت های نوجوان بسیجی(حسین فهمیده) و بزرگداشت روز دانش آموز؛ اما چند صباحی است که متأسفانه برخی از ساده اندیشان سیاسی، بسیج و بسیجی را به باد سخره می گیرند، شاید فراموش کرده اند که اگر همین نیروهای...
-
سفر...
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 21:06
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 انگار می خواهم از این شهر بروم... انگار کوله بار سفر بسته ام... انگار دلگیر می شوم اگر از این شهر بروم... انگار نه انگار که می خواهم به زادگاهم بروم... بروم دلتنگ آسمان این شهر می شوم... آسمان پر ستاره اش... ولی بیشتر از همه دلتنگ ماه این آسمان...
-
نگاه کن!
شنبه 29 آبانماه سال 1389 23:45
همه چیز به کیفیت نگاه تو بستگی دارد جهان چیزی نیست،مگر نحوه نگاه تو نگاه کن! چشمان خود را باز کن و ببین ظلمت کجاست؟ چیزی جز نور وجود ندارد مرگ کجاست؟ چیزی جز بی مرگی وجود ندارد نگاه کن! پرهای تو بر خاک ریخته اند و آسمان خویش را از یاد برده اند... مسیحا برزگر
-
خزان...
شنبه 29 آبانماه سال 1389 20:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 دلم شکست... تکه پاره هایش را به باد سپردم همچون قاصدک در خزان آرزویم بود که نظاره کردم و دیدم گم شدن دلم را در آغوش باد... دلم بی تاب تنم شد و تنم بی تاب دل... به خودم که آمدم دیدم حیرانم در جستجوی ویرانه دلی که گریزی از آن نبود گشتم؛ سالها گشتم تا...
-
تردید در «عمل به تکلیف» حاصلی جز خسران و پشیمانی ندارد .
شنبه 29 آبانماه سال 1389 19:02
داستان قیام «ابو اسحاق مختار ثقفی» که ذیل قیام خونین اباعبدالله الحسین(ع) در عاشورای سال 60 هجری، با همت تحسین برانگیز جمعی از هنرمندان کشورمان به تصویر کشیده شده است، گام به گام که جلو میرود، شاید که نه، حتما بیش از گذشته ما را به خودشناسی وامیدارد تا با قرار گرفتن در فضای سیاسی ـ اجتماعی سال 60 هجری، دستکم...
-
مختصری درباره سریال مختارنامه برای آنکه بیشتر بدانیم
شنبه 29 آبانماه سال 1389 14:18
در رکاب مختار مختارنامه یکی از پربازیگرترین و پر لوکیشنترین سریالهای تاریخ تلویزیون است و هضم این حجم از اطلاعات و وقایع شاید برای مخاطب سخت باشد. شاید حتی شما که قسمت اول آن را دیدهاید، چندان از ماجرا سر در نیاورده باشید و از وسطهایش قید ادامه آن را زدهاید. اما از همین الان برای نتیجهگیری زود است اگر یادتان...
-
عید قربان
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 00:09
ابراهیم سر به بالین نهاد، پلک برهم گذاشت تا لحظه ای بیآرامد؛ که ناگه در خواب ذبح فرزند ارشدش اسماعیل را دید... سراسیمه برخاست، شاید که آشفته خوابی باشد که اینگونه او را برآشفته! دگر بار سر بر بالین نهاد و باز همان رویا... بر او حتم شد که خوابش رویاییست که تکلیفیست از جانب حق... همان خداوندی که روزی آتش سوزان را بر او...
-
معرفت عرفه از کجاست؟!
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 23:21
مناسک حج را به جای می آورد که باز انبوه نامه های دعوت به امام رسید، نامه های کوفیانی که از عجز و ناتوانی خبر می داد و از صبری برای برپایی یک حکومت حق بر کوفه، نامه های خواهش و درخواست کمک، این نامه ها بر امام تکلیف شد و برپایی حکومت عدل و حقیقت را اولاتر از مناسک حج شمرد و حج خود را در عرفه ناتمام گذارد. ارزش امربه...
-
شب واژه ی انتظار
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 23:38
مدتی است که پاییز دلگیر رسیده و کوله بار خودش رو پهن کرده، باد پاییزی در لباس نسیم بهاری نمایان گردیده تا شاید بتواند به زیبایی طبیعت را برهنه کند. بی خبر از آنکه نسیم بهاری پیام شکفتن دارد و باد پاییزی خبر از مرگ و نیستی... خورشید از ترس چهره از زمین می پوشد و زمین در تمنای یک گرما از نور آفتاب چاک چاک در اوج خنکای...
-
آسمان هم که بارانیست ...!
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 17:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در کاوش دنیای کتب الکترونیک و به دیگر کلام E-book گذارم بر این شعر افتاد، لطیف و زیبا و دلنشین ... خواندنش خالی از لطف نخواهد بود... از دل سروده است لاجرم بر دل نشیند .. .....
-
مردمان...
شنبه 22 آبانماه سال 1389 21:48
بی قراری نکن تمام ما از یک شکست عجیب و کهنه می آییم همه آسمانی بوده ایم همه از سیب ممنوعه خورده ایم همه عهد کردیم که دیگر خوب باشیم به خدا گفتیم ناله و عجز و زجه هایی که تا عرش فریاد زدیم همه شان هنوز هستند، و هر دم در ملکوت زمزمه می شوند ولی اکنون، این گرد فراموشی که بر دنیای ما پاشیده شده و مردمان ما را ... من برای...
-
می خواهم بگریزم...
شنبه 22 آبانماه سال 1389 00:20
می خواهم بگریزم، شبانه از دیاری که آرزوی من بود؛ می گریزم از این مردم که به ظاهر مهربانانه تو را به آغوش می کشند و در خفا نفرین بدرقه ی راهت می کنند، جام پر از زهر را سر می کشم تا شاید لحظه ای ناکامی های جوانی ام را از یاد ببرم؛ می گریزم از این بنده ی دو پا که تا نان بنده ی دیگری را به دست خود می بینند چوب حراج به...