داستان مداد

داستان مداد   

         

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .

بالاخره پرسید :

- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟

پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :

ادامه مطلب ...

لحظه ای تأمل...

چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که ژرالدین نام دارد استعداد بازیگری را از پدرش به ارث برده و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت وافتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند چند سال پیش وقتی ژرالدین تازه میخواست وارد عالم هنر شود، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شورانگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند.دراینکه آیا واقعا" چنین نامه ای نوشته شده یا نه بحثهای زیادی است ولی در اینکه این نامه به زیباترین شکلی مفاهیم ساده ای که اکثرآدمها فراموش کرداه اند رابیان میکند شکی نیست.به امید اینکه به اندازه چند دقیقه برای درک مفاهیمی وقت بگذاریم که میتونه توی چندین هزار دقیقه ای که از عمرمون باقی مونده بینش روشنتری از خودمون وزندگیمون بهمون بده.




ژرالدین دخترم:

ادامه مطلب ...

موعودم

بدان 

تو آغاز منی 

من از نسل روزهای انتظارم 

و تو از نسل قدمت صبر 

باکی نیست مرا تا آمدنت می مانم  

وقتی تو آمدی من از  نسل آب می شوم 

و تو از نسل احساس های خوشایند...

ای...

ای ستاره ها که از جهان دور
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید
درمیان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟

این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباهی شماست

ادامه مطلب ...

من اینجا بس دلم تنگ است ...

من اینجا بس دلم تنگ است !
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟

بسان رَهنوردانی که در افسانه‌ها گویند
گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز


سه ره پیداست،
نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر
حدیثی کَش نمی‌خوانی بر آن دیگر
نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام


من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

مهدی اخوان ثالث

وارش...

.:وصیت نامه سردار شهید حمید باکری:.

بسم الله الرحمن الرحیم

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم کامل دارم که در این ماموریت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله که

خداوند  متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بندة خطاکار را ببخشند .

وصیت به احسان و آسیه عزیز

1 ) انشاالله وقتی به سنی رسیدید که توانستید این وصایا را درک نمائید هر چند روز یکبار این وصیتنامه را بخوانید.

2 ) شناخت کامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفکر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین کامل داشته باشید .

3 ) احکام اسلامی را (فروع دین ) با تعبد کامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید .

 

ادامه مطلب ...