ادب مرد به از دولت او...

گاهی کتابی، شعری، خطابه ای را چند باره و چند باره می خوانی و هر بار برایت تازه تر می شود و خواندنی تر... هزار بار هم که بخوانی هر هزاره چمشانت خیس بارانِ زلالیِ واژه ها می شوند... آنقدر خواندنی که دوست داری همه دنیا را در خواندنش و در زلالیش شریک کنی...آیت الله العظمی اراکی فرمودند:

شبی خواب امیر کبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.

پرسیدم: چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت: خیر،

سوال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه،

با تعجب پرسیدم پی راز این مقام چیست؟

جواب داد هدیه مولایم حسین است!

گفتم: چطور؟

با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین "کاشان" زدند،

چون خون از بدنم می رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید،

ناگهان به خود گفتم: میرزا تقی خان!

2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟

او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود.

از عطش حسین حیا کردم،

 لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیده گانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:

 به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی،

آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم...

!!!. جمعه ای محرمی، غم دوگانه ای دارم... یوسف زهرا، می کشد ما را این لحظات بی امام... خدا می داند، می میریم در این فاصله ها، آرام و غریب...

!!!. ظهر بود و حسین فاطمه نبود، غروب جمعه است و تو نیستی...  منتظران حسین کوفی بودند اما ما اهل کوفه نیستیم...بارها اثبات کرده ایم... ما از تبار سلمانیم... حالا ما که بماند اما دیوانه ام می کند این فکر که از آن ظهر تا این غروب جوابِ غربتِ زینب را چه می دهی...

" اللهم صل علی محمد و آل محمد "

نظرات 2 + ارسال نظر
کاش نامم فاطمه بود... یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ http://gham20.blogfa.com

سلام لینکتان کردم
به ما هم سری بزنید

انسان یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://eensan.persianblog.ir

خوب بود .
به امید ظهور آقا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد