دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست...

این روزها سردم

مثل دی... مثل بهمن... مثل اسفند... مثل زمستان

احساسم یخ زده، آرزوهایم قندیل بسته

امیدم زیرِ بهمنِ سردِ احساساتم دفن شده

نه به آمدنی دل خوشم و نه از رفتنی غمگین

ای روزها پر از سکوتم...


مرگ امید آمدنت انصاف نیست...

سوگ زهرا(س)

دیگر آن خنده ی زیبـــــا به لب مولا نیست

همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست

قطره ی اشک علـــی تا به ته چاه رسیــد

چاه فهمید کسی همچو علـی تنها نیست

مدینه غرق در ماتم و سکوت

سوگ  اهل بیتهنگامه گریستن است. باید در رحلت اشرف مکارم اخلاق، اشرف مخلوقاتی که مرامنامه انسانیت را تا انتهای تاریخ برای بشریت تدوین کرد، گریست.

باید گریست آرام و بی صدا و یا باید گریست با صدای بلند که « هر آینه با مرگ تو قطع شد چیزی که با مرگ دیگران قطع نمی شود.» و آن نبوت و احادیث دین آسمانی است. (نهج البلاغه)

هان اکنون کدامین چشم تر است که در بیست و هشتمین روز صفر، خواب داشته باشد آن هنگام که رسول یار چونان گنجی عظیم در درون خاک سپرده می شود. باید گریست در رحلت اصالت انسانیت، همانا که : « خصوصیت مصیبت تو چنان است که تمام مصیبت زدگان عالم را مصیبتشان به تسلیت و آرامش نشاند.و عمومیت مصیبت در این استکه احدی از مردم  در مصیبت تو فارغ از غم نیست و اگرنه این است که ما را به صبر امر و از جزع نهی فرمودی، هر آینه تا خشک شدن اشک چشم بر تو می گریستم (نهج البلاغه)

آفتاب چگونه برآید، در غمی که زمین در سال سوگ تو رستن نمی کند و دل آتشفشان خون دارد به روزی اینچنین اشک بار.

ادامه مطلب ...

قنوت عاشقی...

یک ماه خوب نباشیم!

شانه به شانه صف می کشند. دست های نیاز که به سمت آسمان بلند می شود، زمزمه « اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت» اوج می گیرد.احساس می کنی پاهایت از زمین خاکی جدا شده است و در فضای دیگری سیر می کنی؛ فضای خلوص، تسلیم و تقوا. این حس، پاداش یک ماه روزه داری خالصانه پرهیزگاران است که نصیب مومنان حقیقی می شود.

شیرینی که به دهان می بری و کامت در روز عید شیرین می گردد، نشانه این است که در بقیه ایام سال نیز باید به شیرینی ها، خوبی ها و خلوص رمضان وفادار بمانی.اجازه ندهی تلخی گناهان ریز و درشت، دامن زندگی و ثانیه هایت را بگیرد. خوب بودن فقط مختص یک ماه نیست. خوب بودن را در سراسر زندگی به همره داشته باش. « اللهم انی اسئلک خیر ما سئلک به عبادک الصالحون و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون»

وداع و سلام

بهار بندگی را به باده نوشی آمده ام و به شکرانه ات جان خواهم افشاند. ای عشق، ای بهار، ای نور، لبیک!

لبیک، ای صدای الله اکبر گلدسته ها!

لبیک، ای شور نهفته در قلب این همه عاشق!

لبیک ای خدای رمضان، ای خدای فطر!

رمضان آمده بودتا از عشق های جاری در کوچه پس کوچه ها بگوید که دلتنگی بیوه زنان را می شوید و غفلت روزمرگی مردمان را. رمضان آمده بود تا میزبان را به مهمانی خدا ببرد؛ آمده بود تا جاری کند نمازمان را در کوچه های نیاز.

بوی وداع می آید...

خدایا، مهربانا، پروردگارا، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی، رهایم نکردی. بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی، تا سر وتن ، دل و جان، و خویشتن خویش را در بارش باران های رحمت تو، باران های رحمت رمضانی ات از هرچه آلودگی و سنگینی و گرد و غبار، بشویم و پاک کنم.

تو مرا به مهمانی ات فرا خواندی، تا در برابر نگاهت، در حضور باشکوه و مهربانت، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات، دوباره به یاد فطرتم، خود خود خودم بیفتم، از وابستگی ها، شبکه رکودآور روزمرگی ها، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را، در آن اعماق در آن انتها بیایم و در آن سویدای دلم، با فطرت نخستینم، با آینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم، به نماز فطر تو بیایم.

خداحافظ ای ماه زلال بارانی، ای ماه نسیم های بهشتی، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری، ای ماه زمزمه های حیدری، خداحافظ ای ماه طلوع، اشراق، نور و رهایی! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند.

قنوت عاشقی

آسمان که هر صبحدم تسبیح تو می گوید اینک در این صبح بارانی از شوق و شور در این عید عرفانی در مقابل روزه داران کم آورده است، این همه عاشق زیر سقف آسمان دست به سوی پروردگار به نیت پنج مهمان کساء پیامبر« اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت» را، با تو نجوا می کنند، ای تو اهلِ عفو و رحمت و ای اهل تقوا و مغفرت...

دانه دانه اشک آسمان با سرشک شوق آدمیان درآمیخته و همه فریاد می زنند «اسئلک بحق هذا الیوم» که قرارش دادی «للمسلمین عیدا» رحمت فرست بر محمد و خاندان او، بر مهدی موعود، بر منتظر دل ما، سلام ما را برسان یا الله! « و اعوذ بک مماستعاذ منه عبادک الصالحون» پناه می برم به تو از دردِ جانکاه انتظار...!

چه نشاط انگیز است همگام با نسیم صبحِ بارانی پس از یک ماه روزه داری و نماز عاشقی، یک صدا با دیگر عاشقان، هم نوا با آن یار سفر کرده! ندای « اللهم رب النر العظیم» سر دهی و در آخر با ضربه های قلبت « العجل، العجل، العجل» را عیدانه از خداوند درخواست کنی.

پس از یک ماه روزه داری و لب تشنگی اکنون با باران رحمت پروردگار روزه ات را افطار کن!

روزه ات قبول...

رنجنامه علی (ع)

ناله و درد علی در چاه بود

گریه اش از مردم کج راه بود

رفتن زهرا و رنج از ناکسین

صبر بر نامردمان جانکاه بود

زخمهای سینه و قلب علی

از غرور قوم ناآگاه بود

شاهد راز و نیازش با خدا

نخلها و آسمان و ماه بود

راحتی از مردمان بی وفا

خوردن شمشیر تنها راه بود

اشک و سوز شعر محسن بر علی

شاه بیتی از هزاران آه بود

محسن دل زنده روی

قنوت انتظار

الهی!

عطری سرشار از رحمت و عشق مشام آفرینش را می نوازد و لحظه ها را اسیر خود می کند گویی این شمیم نشانه میلادیست که ستارگان در اوج شکوه و زیبایی این چنین رقص سماع می کنند.

امشب آسمان هم در جشن جهانی میلادش به زمین می آید تا نوازش نور و نیایش را احساس کند پس به امید طلوع آفتاب ظهور، تا به سحر آمدنش را آواز می دهیم.

((اللهم عجل لولیک الفرج))

ای گل نرگس

ای گل نرگس... چه می شد که ما را در جمع پروانه هایت پذیرا می شدی؟

چه می شد که می آمدی تا تشعشع گرمی نگاهت چشم دلمان را روشن می کرد.

مهدی جان نظری فرما، که همه پروانه های حول آفتاب وجود توایم.

پروانه هایی که در کوچه های انتظار به امید حس کردن گرمای وجودت گرد هم آمده اند.

مولا جان نظری فرما...

این روزها و تمامی لحظه هایش برگ برگ کتاب قطور انتظاریست که به امید آمدنت از پس هم ورق می زنیم...

می خواستم از دوری ات شِکوه کنم...

اما به یاد آوردم که در میان ما نظاره گرمان هستی!

به یاد آوردم که در برابر چشمان منتظرت، چگونه دلت را آزرده ایم!...

خبر آمد، خبری در راه است...

ای یوسف فاطمه! می خواستم بگویم تا سرحد جنون از فراقت خسته ایم...

اما به یاد آوردم که منتظرانت خستگی ناپذیرند!...

پس چگونه خود را منتظر بنامیم در حالی که از خود نیز به ستوه آمده ایم؟!

ای دلبند زهرا...

نه پای پیش داریم و نه پای پس...! شما بگو به کدامین سوی روی گردانیم؟

انتظار بی پایان از سویی... و دشواری ها از سویی دیگر، محرک نومیدی مایند!

چشم به راه بهار آمدنت بودن، چه گوارا...

ای قرار دل های بی قرار! ای نازدانه هستی!

تا کی در انتظار روزها و سال ها را شماره گری؟!

ای دلبر غائب از نظر!

چه بگویم که خود می دانی چه در دل می گذرد.......

مولا جان...

هفته ها که دیگر هیچ... چله هایم بی تو در حال عبور است... دعایی نما تا ریشه کن کنیم هر آنچه مانع رسیدن به شماست...

سلام بر شعبان و نیمه اش!

سلام بر ماه و ماه پاره آسمانی اش!

سلام بر موعود انبیاء!

سلام بر منجی آدمیان!

سلام بر مهربان ترین انسان!

و سلام بر امید منتظران و سلام بر گل نرگس...

ای قرار دل های بی قرار!...

زمزمه ی انتظار

دوباره نیمه شعبان از راه رسید و هیاهوی میلاد تنها بازمانده ی خاتم بر زمین در همه جا به گوش می رسد؛

زمزمه ی انتظار...

دیر زمانی است که زمین عشق حضورت را در خود حبس کرده و آسمان خوشنت بار گرما به زمین می باراند تا شاید زمین از عطش دم باز کند و بگوید که در کجای این زمین خاکی آرمیده ای

اما زمین لام تا کام نمی گوید و تنها لحظه ای از شدت عطش بر خود می لرزد... صدای تیک تیک ساعت زمان انتظارت هر چه شیرینتر ساخته و اشتیاق وصال را دو چندان نموده است؛

نسیم سرگردان جستجویت در سرزمین هاست اما هر چه سریعتر می وزد ویرانتر می کند و نمی یابد...

رخ زمان در اوج جوانی زرد گشت از فراق این دلربا

کی خواهی آمد؟!

ادامه مطلب ...

فناگری آشنا

باد را دیدم که سهمگینانه می وزید، گفتم:

ای باد چنین خرامان به کجا می شتابی؟

بمان و خستگی این همه ولگردی (دربه دری) را از تن به در کن؛

مغرور و پرمدعا چنان ویرانگر می وزی که گویی هیچ کس را یارای مقابله با تو نیست؛

باد با کبر پاسخ داد: آری، منم، همان نسیم دلنواز، همان طوفان سهمگین، همان دلبر هزار چهره ی قدر؛

گفتم ای باد از چه برخورد می بالی؟

پاسخ گفت: از قدرتم، از هیبتم

گفتم: از کدام هیبت و کدام قدرت سخن می گویی؟

گفت: من در لباس نسیم بهاری، نوازشگر می آیم و به زیبایی غنچه ی فرو بسته را گره گشایی کرده به کمال زندگی اش می رسانم

چنان که چشم هر رهگذر را به سویش متوجه می سازم اما همینکه گل به اوج خودنمایی خود رسید به آسانی پرپرش می سازم بی آنکه خود بداند چگونه به این زوال رسید...

من طالبان اوج را در یک لحظه به فرش می زنم؛

ادامه مطلب ...