هفت جا،نفس خویش را حقیر دیدم:
نخست، وقتی دیدمش که به پستی تن می داد تا بلندی یابد.
دوم،آ نگاه که در برابر از پا افتادگان،می پرید.
سوم، آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.
چهارم، آنگاه که گناهی مرتکب شد و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون او دست به گناه می زنند،خود را دلداری داد.
پنجم، آنگاه که از ناچاری،تحمیل شده ای را پذیرفت و شکیبایی اش را ناشی از توانایی دانست.
ششم، آنگاه که زشتی چهره ای را نکوهش کرد،حال آنکه یکی از نقاب های خودش بود.
هفتم، آنگاه که آوای ثنا سر داد و آنرا فضیلت پنداشت.
وارش...
واقعا عالب بخصوص مورد 2 را خیلی دوس داشتم
موفق باشی