نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش...

هرکه سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هرکه از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به در آیم
باز می بینم و دریا نه پدیدست کرانش
عهد ما با تو نه عهدی است که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ب.ظ

سلام عزیز وبلاگت قشنگه مطالبت هم پر محتوی هست اما یکم قالبت ضعیفه اما در کل خوبه منم وب سایت دارم سایت دوستیابی هست اگه میشه منو لینک کن با اسم دوستیابی موفق باشی
http://www.hamsokhan.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد