ناگزیر ازسفرم بی سروسامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟مگر می شود ازخویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را٬غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟بجز شادی و مهر و غم و قهر
نه من ازمهر تو غمگین٬نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد...
"فاضل نظری"
سلام
مطلب آخرت رو ( بی سر و سامان چون باد)دیدم جالب بود
با شعر :
عبدالجبار کاکایی در حمایت از خانواده ی شهیدان همت و باکری به روز هستم
( حمله به خانواده شهیدان همت و باکری)
رادیـــــــــــــــــو بــــــــــــــــــــلاگــــــــــــــــــــفـــــــــــــــــــا S003:]
زیبا بود.