کسی چه می داند...

گفت کجاست ؟

...

در دلم گفتم

نمی دانم کجا
مگر فرقی هم می کند کجا ؟
گاهی میان ربنای  قنوت یک دل خسته
گاه در ذکر "ارحم الراحمین" سه شنبه ها

گاه در هوای غروبهای غریب جمکران

گاه در زمزمه "این الطالب..."  ندبه صبح جمعه ها

گاه در ذکر "یا غایه آمال..." کمیل علی

گاه در"ام الیجیب..." دل یک مظطر

گاه در چشمان دوخته شده به در یک  مادر

گاه در نگاه معصومانه کودکی یتیم میان عابران

گاه در مهربانی دست بخششی به مستمندی

و گاه در قطره اشکی، در نیمه شبی، نشسته بر گونه ای
از کجا معلوم ، شاید گاه گاهی هم بین دل گویه ها و واگویه های من و تو ...
کسی چه می داند

شاید  هم در دور دست ترین نقطه ی دنیا
از نردبان اشکهای ندامت یک انسان

دزدکی و دور از چشم همه به زمین می آید
تا دوباره
محبت را ، عشق را،  ایمان را
و تمام سرمایه های عظیم از دست رفته آدمی را

به ما ارزانی کند

کسی چه می داند...

!!!. انگار شد جوابی برای سوال امروز یک همکلاسی... راستی شاعری می گفت: 

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

 

نظرات 1 + ارسال نظر
naghme پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام وبلاگتون خیلی قشنگه خیلی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد