آدینه ها...

آدینه ای دیگر هم گذشت، صبحش را ندبه کردیم و غروبش را آل یاسین،

عصر جمعه، پدر هست، مادر هم هست، خواهر و برادرها هم هستند، ماه هم هست، رازقی ها هم گل داده اند،  همه هستند،

و چقدر خوبند و چقدر خوب است که هستند،

خدا را هزار بار سپاس

همه هستند اما تو نیستی

تو نیستی...

دلمان ترکید اقا

نفسمان بند آمد در این هوای مه گرفته ی مصلحت و ریا و فتنه

"السّلام علیک یا اباعبدالله و عَلی الارواح الّتی حلّت بفنائک"

امام عشق را سلام دادم تا "صمصام المنتقم" بودنت را یادآور باشم  برای دل صبور زینب،

 برای دل خودم، برای نیامدنت،

برای همه قصه ی غصه های بنی هاشم،

برای تسلای دل همه شیفتگان حضرتش، برای این روزهای زمین...

کجایی مولا، این رووزها حرفهای مصلحتی جان به لبمان کرده...

به تنگ آمده ایم از این همه مصلحت...

گلایه نمی کنم ولی شاکیم مولا شاکیم...

به اندازه همه تاریخ دلتنگت شده ایم مولا غم دل با که بگوییم...

دل آوارۀ من، خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو، یار کجاست؟

حاجیان در عرفاتند و ز هم می‌پرسند
حاجی فاطمه کو؟ رهبر احرار، کجاست؟

!!!. در این سیاره رنج انگار خدا،  مادر را آفرید تا انسان قدر مهر را و دنیای امر را  تا انسان قدر هجرت را و مهدی فاطمه را در پس پرده غیب، تا انسان قدر امام را، هم بداند و هم بفهمد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد