به نام خدای فاطمه
نیمه شب است، باد می وزد، برگی از درخت آرام می افتد، صدای افتادنش را گوش بسپار، سکوتش، سردی هوا، صدای نفس های باد، لرزش وجود من، نم نم چشمانم... صدای پای کسی می آید... صدای پای خدا می آید... بزرگیش به بند می کشد حتی خیالم را... عظمتش را به نظاره می نشینم با وحشت، بزرگیش کوچکیم را به رخ می کشد... به خودم می خندم... از پشت جزوه های دیفرانسیل و ترمودینامیک تلخ می خندم که خدا را اثبات می کنند اما مرا از احساس با خدا بودن خالی... و نم نم چشمانم بیشتر می شود... و بیچاره من که هنوز نمی دانم خدا کجاست... دلم می خواهد پشت پنجره اتاقم، کنار رازقی ها بمانم... همسایه خواب است... مادر بیدار... کوچه خلوت... سکوت نیمه شبان مرا دیوانه می کند، همچون یاد غریب تو... بغض می شوم برای شب های تنهای تو... دلم می خواهد بساط تنهاییم را تا انتهای همه شب ها ی تاریخ بگسترانم... تا انتهای همه کوچه های بی کسی... تا اعماق همه چاههای دلواپسی... گوش بسپار... برگی دیگر آرام می افتد... نگاهی به آسمان... سوسوی ستاره ها... دورم از تو... بی خبرم... یادت آرامم می کند اما غم هایت، بیتاب... من غرق در اندیشه ی تو... خیس رویای چشمان پر از دلتنگی تو... دل در حسرت یک لحظه حس غم های تو... سهم من دوری و دلتنگی توست... سهم من انگار دوری و دلدادگی است... و من سخت مشتاقم پر در آتش عشقت زنم و برای تو و برای همیشه های تو بسوزم که تو خوب می دانی معنای سوختن را... که سالها در راه خدا و برای خدا، عاشقانه سوخته ای...
!!!. فکر من پر از غوغا است...اما امیدوار به بخشش خدای فاطمه...
گلچینی از بهترین کدهای جاوا در یک جا
وبلاگ خود را جذاب و کاربر پسند کنید
سلام
خداقوت
ممنون از حضورارزشمندتون
ایام تسلیت
التماس دعا
علی علی
سلام ای مهربان!
بخششی دارد که هیچ کس ندارد
قدرتی دارد که موسی را از هوش برد
همیشه در پس ناکامی ها وجود دارد
کاش امتداد لحظه هارا در می یافتیم
که خدا همیشه کنار ماست!!!
دل من!...
پشت در این خانه
اگر نسوزی
از هیزم کمتری...