یادگار غربت زهرا کجاست...

فاطمیه که می شود ... تو هر لحظه در یاد می آیی
و من نه تنها فاطمیه ... که هر لحظه را با دلتنگی ات دیوانه وار سر می کنم

و در مانده می شوم از هر آنچه که نام فاصله را بر عشق من و شما نهاد

 داستان دوری و دلداده گی...آسان نیست...
عقربه های ساعت کجا می دانند حادثه ی عشقِ خدایی ر!

عشقی که ساخت باورِ عاشق بودن و عاشق ماندن را ...

و من با عشقی که خدا در قلب لحظه ها و باورهایم کاشته

چشم انتظار نشسته ام
در انتظار آن که  در ژرفایِ دل نومیدی از زندگی بریده یک دم شعله امید سر بکشد
و آرزوی سرودی کند که او را به زندگانی دعوت کند

 و برایش از شادی های کنون زیستن

و از سالهای دورِ غربت و مظلومیت

از خانه گلین

از در نیم سوخته

از مردمِ نامردم مدینه و پیغام "یا شب گریه کن یا روز"

و از نشانی باغجه یاس کبود مدینه سخن بگوید

چشم انتظار نشسته ام

تا بیاید او که هیچگاه، هیچ کس، هیچ کجای زمین و زمان، جایش را پر نخواهد کرد

و من سرسجاده شکر عاشقانه اشک می ریزم که خدا شما را به زمین ازرانی داشت

و تو ای دلیل خشنودی خدا... و ای پاره تن رسول... نور دیدگانِ محمد... مهربان تر از مادر...

در این روزهای روحانی از خدا دو چیز برای من و برای مردمانم بخواه:

به قلبمان وسعت بخشد

 و همان حد "مهربانی" و "پاکی" و "راستی"  که در شما هست به ما هم عطا کند

که مفهوم "مهربانی"، "پاکی" و "راستی" را هم مانند دیگر نیک ها برای اولین بار با شما شناختم

شما که هر که دوستتان بدارد خدا او را دوست می دارد...

!!!. چگونه می توانم التیام بیابم وقتی گذشت زمان را حس نمی کنم، این روزها در آینه غمگین ترین پسر زمین را می بینم...

آه از آن ساعت که آتش در گرفت
جام را از ساقی کوثر گرفت

یاد پهلویش نمازم را شکست
فرصت راز و نیازم را شکست

نظرات 1 + ارسال نظر
... یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ

آمدم تنها بگویم میروم...
میروم تا دامن مادر بگیرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد