نوشتن...

گاهی کلمات را در حصار خود برای تسکین دلهره ها و اضظرابهایم پیشکش می کنم

گاهی احساسم را سر می برم

زیر خروارها خاک سیاه چال می کنم

چه شوقی دارد وقتی که می بینم احساسم و تمام جان پاره های زندگی ام

در دست و پای خاک دست و پا می زنند و تقلا می کنند برای زندگی

برای بودن و برای شدن و برای رسیدن

می دانم این خود خواهی تمام است

گاهی تیله چشمهایم را به التماس خاک می دوزم

 و گاهی چهره اخم کرده ماه را

 میان آب و نوحه های ماهی های غمبرک زده دزدکی دید می زنم

حسش به این می ماند که تمام غصه ها را از دوشت به زمین بگذاری

 و یک نفس راحت بکشی و برگردی به کودکی هایت

آنجا که پتروس فداکار می شود

چوپان دروغگو تاوان دروغ هایش را چه نزدیک پس می دهد

آنجا که با دلیل و بی دلیل همه منتظرند

آنجا که کبری برای هزارمین بار تصمیم می گیرد

دیگر دروغ نگوید

دیگر فراموش نکند

دیگر به غیر او دل و امید نبندد...

تصمیم می گیرد دیگر حتی برای لحظه ای "خدا" را از یاد نبرد...

!!!. کاش بیایی تا ببینی چقدر دلتنگیهایم بهانه ات را می گیرند... کاش بیایی و دلتگیهایم را با خود ببری... کاش بیایی و قرار بی قرای هایم باشی... کاش بدانی چشمانم لبریز از دوری اند و بارانی... سجاده ام پر از یاس و دستانم گلستانِ صعودِ بنفشه هایِ قنوت... سالهاست که رازقی هایم را کنار پنجره بی پرده اتاقم گذاشته ام  تا نور حضورت و روشنایی بی مثالت چراغانی شان و چراغانی مان کند... کاش بدانی از زمان بی حضورت می ترسم... می ترسم نباشی... می ترسم نیایی...

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان
ما نطفه می بست
وبی رنگی کمیاب ترین چیزها بود...

لیلا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ http://www.raheasemoni.blogfa.com

سلام ماه رجب مبارک .

صورتک پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

نستم اما هستم .
دنیا این است .
...
و
هیچگاه در تمام عمر ج صداقت چیز بر زبان نراندم .
هیچ .

بهار جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ب.ظ http://koodakanehayebahar.blogfa.com

سلام سلام سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد