نقطه

نقطه ها را بگذارید، قصه تمام شده است، قصه با هجوم یک خیال تمام شده است. قصه با لالای های یک احساس شکسته تمام شده است. 

تا کی تمام مردم را به بازی بگیرم؟ 

نه، لحظه ای صبر کن، مثل اینکه اشتباه کردم، نقطه را نگذار؛ خوب گوش کن! 

پشت قدم های چه کسی قرار است نقطه باران شود وقتی کوچه در اسارت غربت سرد بیابان است؟ وقتی انزوا از نگاه معصوم کوچه مان می گذرد، وقتی حتی در حیاتمان نیامده مردود وهم ثانیه های آهنی می شود؟ 

آری گاهی اشتباه کردم، نقطه را نگذار! آخر غصه ام در مقدمه جا مانده، یا، شاید هم بی مقدمه جامانده. 

پریوش کوه پیما

نظرات 1 + ارسال نظر
ندا یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ب.ظ

......نقطه ها را وصل میکنم تا که شاید خطی را تشکیل دهد تا شکلکهایی بسازم که بر روی صفحه ی کاغذ سفیدم به هم دهن کجی کنند و بخندند
اری نقطه ها را به هم وصل میکنم تا صفحه ی دلم خالی نماند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد