گاهی من احتیاج عجیبی به تو دارم
می بینی
عجیب نیست که تمام واژه ها در یک شب تاریک و سوت و کور
دستهای مرا باهجوم کلمات به بازی گرفته اند و هیچ نمی گویند...؟
من مسافرم باور کن
سالهاست در صور رفتنم دمیده اند
با من از ماندن نگو
چون سالهاست کسی در من نمازش را شکسته الله اکبر می کند
از این هجو سهو
مرا برسان به مرگ
به خراب آباد
به ری را ری را گفتنهای نامه های نشانی دار
به هلیا های شهرها ی دور و متروک
بگذار با تو از اینجا تا چاههای کوفه بیایم
چشم در چشم ترت بسپارم
تا ببینی پنج شنبه هایم چقدر تنهاست!!!!!!
آنوقت آیه ای از جنس پیچک و یاس و ارغوان بگو
هدیه کن به پنج شنبه های مرده ام
تا از دم مسیحائیت
زنده شود لحظه های تنهای ینج شنبه هایم
آن وقت من می مانم و دلتگی های غروب جمعه
و تا دلتنگی های غروب جمعه ام هم خدا بزرگ است...
!!!. دلگیرم باز از این ثانیه ها، از این عادات، از این به انتظار نشستنها، به انتظار نشستن برای تو گناهی است نا بخشودنی، برای آمدنت باید دوید، باید به سر دوید، باید زلزله شد و ولوله کرد... سالهاست دل سپرده ام به آمدنت و دلگیرم از حادثه کوچه ای... مهربانِ سرزمینِ یاسمن ها، تو نیایی که تسلی می دهد قلب مجروح کوچه را...
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی
آنوقت آیه ای از جنس پیچک و یاس و ارغوان بگو
هدیه کن به پنج شنبه های مرده ام
تا از دم مسیحائیت
زنده شود لحظه های تنهای ینج شنبه هایم
آن وقت من می مانم و دلتگی های غروب جمعه
سلام زیبا وصمیمی مینویسید .درودبرشما..